پرهامپرهام، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

شیرین کاری های پرهام

پرهام و تراکتور سواری

روز 15 خرداد 1392 با هم رفته بودیم خانه حاج آقا. سر ظهر متوجه شدم که تو خانه نیستی. امدم کوچه دنبالت و دیدم که کنار یک تراکتور ایستاده ای و از ان خوشت امده. سریع تو را سوارش کردم. بابا می خوام تو آینده یک دستگاه از اینها برات بخرم تا ان شا الله هر وقت دارای یک شغل عالی  شدی، باهاش بری محل کار و برگردی. نظرت چیه؟   ...
20 خرداد 1392

میزان دوست داشتن بابا

  همیشه بهت می گم می دونی بابا چقدر تو را دوست داره؟ تو می گی: آره می دونم به اندازه یک دنیا. من به شوخی می گم نه خیر، به اندازه یک نی نی مورچه تو را دوست دارم. تو بلافاصله می گی حالا که این جور شد من هم تو را به اندازه ناخن پای بچه یک نی نی مورچه دوست دارم. اخه بابا جون، مگه نی نی مورچه چقدر است که ناخن بچه اش چقدر باشد. انصاف داشته باش عزیز دل بابا ...
19 خرداد 1392

پرهام کارمند می شود

یک روز تو را با خودم برده بودم محل کارم. سریع رفتی پشت میز بابا نشستی و شروع کردی به تقلید رفتار بابا. احساس کردم دوست داری کارمند باشی، ولی نه بابا، تو باید ........................ (نمی گم، خودت شغلت را پیدا کن) ...
19 خرداد 1392

گچ به جای جک

یکی دو بار گفتی بابا برام گچ بخر. فکر کردم از ان گچهایی که روی تخته سیاه مطلب می نویسند می خواهی. پرسیدم: گچ را می خواهی چکار؟ می خواهی چه چیزی و کجا بنویسی؟ گفتی: از انها که دوچرخه را نگاه می دارد. الهی بابا فدات بشه، تازه فهمیدم منظورت جک است نه گچ. بلافاصله عمو سعیدت خودت و دوچرخه ات را سوار ماشین بابا کرد و برد برای دوچرخه ات جک بست. خیلی خوشحال شدی بابا. و این هم جک دوچرخه ات:     ...
19 خرداد 1392