پرهام و تراکتور سواری
روز 15 خرداد 1392 با هم رفته بودیم خانه حاج آقا. سر ظهر متوجه شدم که تو خانه نیستی. امدم کوچه دنبالت و دیدم که کنار یک تراکتور ایستاده ای و از ان خوشت امده. سریع تو را سوارش کردم. بابا می خوام تو آینده یک دستگاه از اینها برات بخرم تا ان شا الله هر وقت دارای یک شغل عالی شدی، باهاش بری محل کار و برگردی. نظرت چیه؟ ...
نویسنده :
بابا
11:44